✨﷽✨
موفقیت، صبر میخواهد!
قصّه های شهرهرت،قصّۀ169
شفیعی مطهر
در مبارزات آزادی خواهانه مردم شهر هرت علیه سلطۀ جهنّمی هردمبیل خودکامه، روزی استاد حکیم وارد کلاس شد و همۀ دانشجویان را با روحیّه ای کسل و نومید دید. علّت کسالت و نومیدی را پرسید.
یکی از دانشجویان گفت: استاد! ما دیگر از مبارزه بر ضدّ سلطۀ دیکتاتوری حاکم بر شهر هرت خسته شده ایم. ما با دست خالی با کمال آرامش راهپیمایی می کنیم و مطالبات خود را مودّبانه شعار می دهیم،ولی نیروهای هردمبیل با گلوله به ما پاسخ می دهند. هر روز تعدادی از عزیزانمان بر خاک و خون می غلتند.بنابراین ما دیگر روحیّۀ مقابله با آنان را نداریم. جنگ مشت با تانک غیرممکن است.
استاد گفت:
✍️ موفقیت، صبر میخواهد!
🔹گاهی برای انداختن یک درخت، باید ۱۰۰ ضربه با تبر بزنیم. از این ۱۰۰ ضربه، ۹۹ ضربه اوّل، کارشان این است که شرایط را برای ضربۀ صدم آماده کنند.
🔸این که درخت، در طی ۹۹ ضربه، هنوز سر جایش ایستاده است، دلیلِ بیهودگی آن ضربات نیست، دلیل دلسردی نیست، دلیل ناامیدی نیست، هر مبارزهای، به همین شکل است.
🔹این که اقداماتی که میکنیم به سرعت جواب نمیدهد، نباید در عزم و اراده ما خللی ایجاد کند.
🔸پس باید هر کاری میکنیم، بگذاریم به حساب یکی از همان ۹۹ ضربۀ اول.
🔹ضربۀ صدم بالاخره از راه میرسد و درخت را میاندازد.
🔸نگران نباش، موفقیت، صبر میخواهد.
یکی دیگر از دانشجویان گفت: دستگاه تبلیغاتی درباری چنان با اعتماد به نفس شعار می دهند که انگار سقوطی در کار نیست!
استادحکیم پاسخ داد:
یک نفر از طبقۀصدم یک برج به پایین پرید. وقتی 99 طبقه را رد کرده و در دومتری زمین بود از او پرسیدند: در چه حالی؟
گفت: عالی هستم!99 طبقه را با کمال سلامت و موفّقیّت طی کرده ام،فقط یک طبقۀ دیگر مانده. آن هم بسلامتی طی می کنم!!
با این سخنان روحیّه بخش استاد حکیم،خون غیرت در رگ های دانشجویان به جوش آمد و از جای برخاستند و با مشت های بسته هماهنگ با هم فریاد زدند:
آرمان ما آزادی / اهداف ما آبادی
سلاح، مهربانی/ برای زندگانی
گاهی نمیتوان به کتابی بیان نمود 