شنبه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۱ - 8:47 - سیدعلی رضاشفیعی مطهر -
يه شب رفتم خونه عمه م خوابيدم، صبح ديدم يه نفر نعره ميزنه :
مــادرقهــوه ی پدرسوخته😳😐
اومدم با زير شلواري فرار كنم برم تو كوچه. ديدم قهوه ی شوهر عمه م سوخته. پسر عمه م داره به مامانش اطلاع ميده.
شماهم سعی کن جمله رودرست بخونی 😉
حیف نون نامزده شو دعوت میکنه..
به احترام نامزدش مرغ خونشونو سر می بره و سرخ می کنه میاره سر سفره.
دختره میگه عزیزم چرا زحمت کشیدی؟؟
حیف نون میگه چه زحمتی؟ سه تاشو شغال خورده یکیشم تو بخور 😂😂
🆔
من 2 جفت جوراب واسه عیدخریدم. دیگه تکمیل شدم😌
فقط میمونه کفش و شلوار و پیراهن و یه کت که به نظرم خیلی تو ظاهر مهم نیست… 😂
🆔 😂
یارو به حیف نون مسیج میده
یه کم پول داری بهم قرض بدی؟
حیف نون:
سلام پیامت نرسید.
🤣😂✌🏻✌🏻
🆔